همه چيز درست خواهد شد
خدا نشسته آن بالا هِی دفترهایم را زیرو رو میکند ، هِی خط میزند
هی اس ام اس هایی که به عآطی فرستاده بودم را میخواند و بعد رو میکند به من
و میگوید : دختره احمق ! تو اصلا آدم نمیشوی !
این بود آن همه امیدی که پزش را به این و آن میدادی ؟ خاک بر سرت اصلا !
هِی گفتی نشانه میخواهم ، نشانه بزرگ
دیشب از ذوق داشتی پَس می افتادی ! از خوشحالی به گریه !
از هیجان تمام شب را بیدار ماندی تا سحر ! گفتی دیگر تمام
گفتی همین کافی بود تا دیگر شک و تردید نداشته باشی
آنوقت از پس این امتحان به این سادگی برنیامدی ؟ خیلی خری !
بعد من هم هِی بغضم را قورت میدهم و مثل بچه ها لب هایم را به هم میفشارم
و هق هق میکنم ، هی دماغم را با آستینم پاک میکنم
هی زیر چشمی به خدا نگاه میکنم ..
ولی خدا از دستم خیلی عصبانی است
میترسم پرونده م را بدهد زیر بغلم بگوید برو اصلا من همچین دختری را نمیخواهم
بعد من بگویم من از امتحان بدم می آید ، همیشه بدم می آمده
بگویم تو هیچوقت در شرایط من قرار نگرفته ای
تو هیچوقت امتحان نداده ای تا حال من را درک کنی
تو فقط خدایی کردن را بلدی ، خلق کردن را ، امتحان گرفتن را
جایزه دادن را ، مجازات کردن را ، مهربانی کردن را
میترسم ولی فری با توی یک کتاب خوانده که خدا از همه چیز بزرگ تر است
از همه ترس ها و ناامیدی ها ، حتا از لیست آرزوهای من ..
مطمئن باش، يقين کن، بايد باورت شود..
همه چيز ، همه چيز ، همه چيز درست خواهد شد ..
سید علی صالحی
+ من هم مثل فری با دلم هیجان ِ رسیدن به روشنایی می خواهد ..
نظرات شما عزیزان: